اخیرا هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در دوحه - پایتخت قطر، در بررسی شرایط و تحولات سیاسی در ایران، گفت که "به نظر می رسد این کشور به سوی تسلط یک دیکتاتوری نظامی به رهبری سپاه پاسداران حرکت میکند. اختیارات حکومتی رهبر، رئیس جمهوری و مجلس ایران از آنها سلب و به سپاه پاسداران منتقل میشود ."
این تحلیل مشترک بخشهای وسیعی از مرتجعترین و دست راستی ترین جریانات سیاسی در قبال جناح بندیهای رژیم اسلامی و تغییرات درونی آن است که در محافل سیاسی و مخازن فکری مختلف باب شده است. از موسوی و کروبی و خاتمی و رفسنجانی گرفته تا داریوش همایون و راه توده و جریانات متعدد ملی – اسلامی و جمهوریخواهان هیات حاکمه آمریکا٬ جملگی بر این ارزیابی از تحولات درونی رژیم اسلامی اتفاق نظر دارند. مساله اساسی تر اما استنتاجات سیاسی و موضعی است که از این تغییرات دنبال میشود. اشاراتی کوتاه به مبانی تحلیل و همچنین نتایج ارتجاعی حاصل از آن ضروری است :
١ - یک رکن پایه ای این تحلیل ها رسیدن به استنتاجات سیاسی از ماهیت رژیم اسلامی بر مبنای شکل و آرایش کنونی جناحهای اصلی آن است. برای این متفکرین کودن از قرار وحشیگریها و سرکوبگری های اخیر رژیم اسلامی "نشان" از حرکت "به سوی یک دیکتاتوری نظامی" است. و نه نشان سرکوبگری یک رژیم آدمکش که در بیش از سه دهه حاکمیت سیاسی اش اعدام و کشتار و قتل عام بیش از صد و بیست هزار تن از شریفترین انسانها را در پرونده خود دارد. معلوم نیست که چه تعداد دیگر باید کشته شوند٬ چه تعداد از جوانان باید در شکنجه گاههای رژیم مورد تجاوز اسلامی قرار بگیرند تا این ابلهان بپذیرند که رژیم اسلامی از ابتدای شکل گیری خونینش تا به امروز یک رژیم تماما سرکوبگر و یا بقول این مفسران یک "دیکتاتوری نظامی" تمام عیار بوده است؟
۲ - یک نتیجه این تحلیلها و بخش بخش کردن جناحهای رژیم٬ جدا کردن حساب سایر باندها و دستجات رژیم اسلامی از بخشی از جناح راست این رژیم است. کار به جایی رسیده است که گویی باید نگران "اختیارات" از دست رفته "رهبر" و "مجلس" و "رئیس جمهور" باید بود. و این عین سیاست اعلام شده داریوش همایون و پسرعموهایشان در حزب و راه توده و امثال فرخ نگهدار و محسن حیدریان و بیژن حکمت است. این جریانات مدتها است که نگران کمرنگ شدن قدرت مافیای "روحانیت" در مقابل جناح "نظامی – پاسدار" هستند. در این مجموعه تحلیلها جناح موسوی و باند رفسنجانی و اخیرا هم "بیت امام" از قربانیان این "حرکت" و شاید هم "متحدین" بالقوه این جریانات در بند و بست ارتجاعی شان می باشند. در اینکه جناح موسوی در "کنار مردم" قرار دارد حتی جریان حمید تقوایی و شرکا هم شریکند. و این تحلیلها پایه بخشی از هدف سیاسی ای است که در این شرایط دنبال میکنند. این جریانات مجموعا امیدشان به تغییر و تحولات و بند و بست در بالا٬ دور از دسترس مردم٬ بدون اینکه کل نظام جمهوری اسلامی و مبانی حاکمیتش درهم کوبیده شود٬ است .
۳ - مستقل از استنتاجات راست و ارتجاعی آیا حقیقتی در این ارزیابیهای سیاسی موجود است؟ آیا جناح بندیهای رژیم منجر به حاکمیت دستجات سپاهی- پاسداری بر رژیم خواهد شد؟ واقعیت این است که رژیم اسلامی زیر ضرب توده های میلیونی مردم قرار گرفته است. جامعه به غلیان در آمده است که خود را از شر این اوباش اسلامی خلاص کند. هم مردم و هم رژیم خود را برای نبردهای سهمگین آماده میکنند. و هر چقدر اعتراضات گسترده تر و رادیکال تر شود هم رژیم و هم جامعه نیازمند شکل دادن به آرایش لازم برای مقابله با این شرایط جدید هستند. همگان میدانند که رژیم در مقابله اراده مردم سرنگونی طلب بطور "مسالمت آمیز" کنار نخواهد رفت. رژیم اسلامی را نهایتا باید با قهر انقلابی و اسلحه سرنگون کرد. در چنین شرایطی طبیعی است که رژیم در مقابله با این روند اوضاع هر چه بیشتر آرایش نظامی بخود بگیرد. هر چه بیشتر نیروهای سرکوبش نقش و موقعیت برجسته تری در بقاء موجودیت سیاهش ایفاء کنند. پرده های آخر حکومت شاه هم دارای چنین ویژگی هایی بود. آیا این تغییرات به معنای کنار رفتن سایر باندهای رژیم و یا کنار زده شدن آخوند از صحنه سیاست رژیم اسلامی است؟ تقسیم بندیهای درونی رژیم بر مبنای سیاست و استراتژی حفظ رژیم اسلامی است. شاید در شرایطی ناچار شوند مضحکه مجلس اسلامی و یا سایر ارگانهای حاکمیت را به نفع حاکمیت نظامی یکدست به کناری بیندازند. شاید ناچار شوند آخوندها را به قول منصور حکمت با تمام دزدیهاشان به پشت پرده ببرند. شاید ناچار شوند حکومت نظامی اعلام کنند. اما هیچکدام از این تغییرات بدون نقش "رهبر" رژیم اسلامی بسادگی امکان پذیر نیست. در چنین شرایطی مردم با رژیمی مواجهند که برای بقاء خود٬ لخت و عور٬ به آخرین برگهایش متوسل شده است. و این پرده آخر عمر سیاه رژیم اسلامی خواهد بود. کارگر و کمونیسم باید برای قطعی ترین تعیین تکلیف سیاسی و فرود آوردن ضربه نهایی آماده شوند . *